به گزارش
پايگاه خبري تحليلي پيرغار به نقل از سرويس ديني
جام نيـوز، يکي از کهنترين و اصليترين منابع پژوهش و مطالعه در باره زندگي و سيره پيامبر (ص) و تاريخ صدر اسلام، "طبقات الکبري" نوشته محمد بن سعد معروف به "ابن سعد" و "کاتب واقدى" است که در زير نمونههايي از آن با حذف اسناد ميآيد. دوستداران متن کامل را در ترجمه طبقات کبري، با ترجمه روان و تعليقات راهگشاي استاد مهدوي بخوانند. اين کتاب را انتشارات فرهنگ و انديشه در هشت جلد چاپ کرده است.
در اين کتاب عمدتاً به تاريخ پرداخته شده است و کمتر از فضايل بحث ميشود، با اين همه زندگي پربار آن بانوي دوسرا چنان آکنده از فضيلت است که در همين سطور نيز از آن خالي نيست.
فرزندان پيامبر (ص)
۱ـ ابنعباس گويد: نخستين فرزند رسول خدا (ص) که در مکه و پيش از بعثت متولد شد، قاسم بود و کُنية آن حضرت هم به نام او و «ابوالقاسم» بود. سپس به ترتيب، زينب و رقيه و فاطمه و امکلثوم متولد شدند و پس از بعثت، پسرى به نام عبدالله (ملقب به طاهر) و پسرى به نام طيب متولد شدند و مادر همگى ايشان خديجه بود. نخستين فرزند آن حضرت که مُرد، قاسم و سپس عبدالله بود که هر دو در مکه مردند و عاص بن وائل گفت: نسل او قطع شد که خداوند متعال اين آيه را نازل فرمود: "سرزنش کنندة تو بلاعقب است"(سورهکوثر، ۳) واقدى گويد سلمى ـ کنيز صفيه دختر عبدالمطلب ـ در زايمانهاى خديجه عهدهدار مامايى بود؛ قاسم هنگام مرگ دو ساله بود.
ميلاد کوثر
۲ـ فاطمه (ع) دختر رسول خدا (ص) و خديجه دختر خويلد است. خديجه او را هنگامى زاييد که قريش خانه کعبه را بازسازى ميکردند و اين پنج سال پيش از بعثت بود. [موضوع سال تولد حضرت زهرا (س) در بيشتر منابع و مآخذ اهل سنت پنج سال پيش از بعثت و در بيشتر منابع شيعى، پنج سال پس از بعثت ثبت شده است. شيخ طوسى در مصباح المتهجد تولد را دو سال پس از مبعث دانسته است . براى آگاهى بيشتر به مرحوم سيدمحسن امين، چاپ جديد اعيان الشيعه، ج۱، ص۳۰۷، بيروت ۱۴۰۳ق و بحث مستوفاى دکترشهيدى در بخش نخست زندگى فاطمه زهرا، دفتر نشر فرهنگ اسلامى مراجعه کنيد].
پيوند نور
۳ـ يشکرى گويد: ابوبکر فاطمه را از پيامبر (ص) خواستگارى کرد. فرمود: درباره ازدواج فاطمه منتظر فرمان خدايم. ابوبکر اين موضوع را به عمر گفت و او گفت: رسول خدا تو را رد کرده است. پس از مدتى ابوبکر به عمر گفت: اينک تو فاطمه را خواستگارى کن و او چنان کرد و پيامبر (ص) فرمود ":درباره ازدواج فاطمه منتظر فرمان خدايم"، و چون عمر ابوبکر را آگاه کرد، ابوبکر گفت:رسول خدا تو را رد کرده است. پس از آن خويشاوندان على (ع) به او گفتند:فاطمه را خواستگارى کن و او چنين کرد و پيامبر (ص) فاطمه را به همسرى او درآورد، على شترى را که داشت و برخى از ابزار زندگى خويش را فروخت که بهاى آن ۴۸۰ درهم شد. رسول خدا (ص) على را فرمود: دو سوم اين مبلغ را به خريد عطر اختصاص بده و يک سوم ديگر را به خريد لوازم خانه.
۴ـ عطاء گويد: على (ع) از فاطمه خواستگارى کرد و رسول خدا (ص) به فاطمه فرمود: "على از تو نام ميبرد" و چون فاطمه سکوت کرد، رسول خدا او را به همسرى على درآورد.
کابين
۵ـ ابن ابينجيح گويد:على (ع) ميگفت خواستم فاطمه را خواستگارى کنم، با خود گفتم: مرا چيزى نيست. پيوند مودتآميز و مهرورزى رسول خدا را به ياد آوردم و خواستگارى کردم.
پيامبر (ص) پرسيد: آيا چيزى دارى؟ گفتم نه، فرمود: آن زره حطمى که در فلان روز به تو دادم، کجاست؟ همان را به فاطمه بده. على عليهالسلام چنان کرد. عکرمه ميگفت ارزش آن زره چهار درهم بوده است.
۶ـ عکرمه گويد: على براى فاطمه زره آستين کوتاهى را کابين قرار داد که ارزش آنچهار درهم بود. فاطمه با مهريهاى که زرهى آهنى و آستينى کوتاه بود به همسرى على داده شد. [امام] جعفر صادق (ع) از پدرش حديث کرد که: على زرهى آهنين و گليمى کهنه را قباله فاطمه قرار داد.
۷ـ ابن بريده از پدرش گويد: پيامبر (ص) به على فرمود: "ناچار براى عروس بايد وليمه داد." سعد [ظاهراً سعد بن عُباده که در بخشندگى شهره بود] گفت":من گوسپند نرى دارم" و گروهى از انصار هم چند صاع ذرت فراهم آوردند و چون فاطمه را به خانه على بردند، رسولخدا (ص) ظرف آبى خواست و در آن وضو گرفت و آن آب را بر على پاشيد و به پيشگاه خداوند چنين عرضه داشت: بارخدايا، بر اين دو و بر زندگي اشان و بر فرزندانشان فرخندگى ارزانى دار.
۸ـ عمربن على گويد: على (ع) در ماه رجب که پنج ماه از آمدن رسول خدا (ص) به مدينه گذشته بود، فاطمه را عقد بست و پس از بازگشت رسول خدا (ص) از جنگ بدر ازدواج کرد، و فاطمه آن هنگام هيجده ساله بود.
وسايل زندگي
۹ـ عامر گويد:على ميگفت: هنگامى که ازدواج کردم، بسترى جز پوست گوسپندى نداشتيم که شبها بر آن ميخوابيديم و روزها روى آن براى شتر آبکش خود علف ميريختيم و من و فاطمه را خدمتکارى جز خود او نبود.
۱۰ـ اسماء بنت عميس: من فاطمه را به خانه على بردم و جهازش را به آنجا منتقل کردم. تشک و متکاى آن دو فقط از ليف خرما انباشته بود و على سور داد و هيچ وليمهاى در آن روزگار پرفضيلتتر از وليمه على نبود که زره خود را پيش مردى يهودى گرو اندکى جو نهاد.
۱۱ـ از جمله جهازى که به او داده شد، تختى بندى بود که بندهايش طنابهاى ليفى بود و متکايى که از ليف خرما انباشته بود و ظرفى چرمين براى آب خوردن و مَشکى براى آب اندوختن. مقدارى شن نرم آوردند و بر اطراف خانه ريختند.
بهترين همسر
۱۲ـ چون فاطمه را پيش على آوردند، هر يک کنارى نشستند، اندکى گذشت رسول خدا (ص) آمد و در زد؛ امّايمن در را گشود. پيامبر پرسيد: آيا برادرم اينجاست؟ امايمن گفت: "با اينکه دختر خود را به همسرى او دادهاى چگونه برادر توست؟ فرمود: با اين همه برادر من است. سپس رسول خدا پرسيد: آيا اسماء بنت عميس هم اينجاست؟ اسماء گفت آرى. فرمود: براى تکريم و احترام نسبت به دختر پيغمبر آمدهاى؟ گفت آرى. پيامبر برايش دعا و آرزوى خير فرمود. آنگاه رسول خدا مقدارى آب خواست و نخست على را فرا خواند و بخشى از آن آب را بر سينه و شانهها و بازوهايش پاشاند. پس از او فاطمه را فراخواند و او در حالى که از آزرم پايش به جامهاش ميپيچيد، جلو آمد و پيامبر (ص) با او هم همان گونه رفتار کرد و فرمود: اى فاطمه، همانا کمال کوشش خود را کردم و تو را به همسرى بهترين مرد خاندانم درآوردم. ام ايمن ميگويد من عهدهدار فراهم کردن جهيزيه فاطمه بودم و از جمله بالشى چرمين انباشته از ليف خرما بود و ميان حجره با شن نرم مفروش بود. واقدى گويد: فاطمه (ع) براى على (ع) حسن و حسين وام کلثوم و زينب را به دنيا آورد.
خانه دوست
۱۳ـ هنگامى که رسول خدا (ص) به مدينه آمد، يک سال يا حدود يک سال در خانه ابوايوب انصارى منزل کرد، و چون على ازدواج کرد، پيامبر فرمود: خانهاى براى خود جستجو کن. على (ع) به جستجو برآمد و خانهاى که اندکى از خانه پيامبر فاصله داشت فراهم آورد. پس از اندکى پيامبر (ص) پيش فاطمه رفت و فرمود: ميخواهم خانهات را نزديک خود منتقل کنم و جايى نمييابم. فاطمه گفت: با حارثه بن نعمان گفتگو فرما. پيامبر (ص) فرمود: حارثه چند بار براى ما کوچ کرده و من از او آزرم دارم. حارثه از اين سخن آگاه شد، نخست خانه خود را خالى کرد و سپس به حضور پيامبر (ص) آمد و گفت: اى رسول خدا! مرا خبر رسيده است که دوست ميدارى و ميخواهى فاطمه را نزديک خود بياورى و اينک خانههاى من نزديکترين خانههاى قبيله بنينجّار به شماست، و همانا که من و اموال من از خدا و رسول خداييم، و اى پيامبر! به خدا سوگند اموالى را که از من ميپذيرى، برايم خوشتر از اموالى است که رها ميفرمايى.» حضرت ختمى مرتبت فرمود: راست ميگويى، خدايت برکت دهاد!» و فاطمه را به خانه حارثه منتقل کرد.